loading...
عشق برتر
لیلا بازدید : 43 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)

غار نمکی اشتهارد و ارتفاعات حلقه دره

این غار در شمال منطقه اشتهارد، در محیطی کاملا فرسایشی و کویری قرار دارد. طول غار در حدود 350 متر است و دارای 3 دهانه ورودی می باشد.

در داخل تالارهای غار قندیل های نمکی بسیار زیبایی پدید آمده است که مناظر بدیع و بی نظیری را رقم زده اند.

در ابتدای ورودی غار جویی از نمک جریان دارد که از یک سمت وارد و از دهانه دیگر آن خارج می شود.همچنین وجود دریاچه بسیار بزرگی که بصورت فصلی در کنار دهانه ورودی غار و در میان ارتفاعات حلقه دره تشکیل می شود و زیستگاه گونه های جانوری و گیاهی مختلف می باشد، بر جذابیت های

 گردشگری منطقه می افزاید.

غار نمکی اشتهارد و ارتفاعات حلقه درهغار نمکی اشتهارد و ارتفاعات حلقه دره

آبشار هفت چشمه و آدران

از دیگر مناظر  دیدنی استان البرز ، آبشار های  هفت چشمه و آدران می باشد. که در 15 کیلومتری جاده کرج چالوس  قرار گرفته اند.  در مسیر حرکت به سمت آبشار ها  بایداز میان دره ای بسیار دیدنی و با صفا گذشت و درخت بید  گونه غالب  درختان منطقه می باشد. همین طور بوته ها و درختچه های بسیاری در حاشیه ی رودخانه وجود دارند . در حرکت به سمت آبشار چشمه های زیادی قرار    دارند. اولین آبشار ، آبشار هفت چشمه است و بعد از آن دره تنگ می شود و به حالت صخره ای تغییر می کند و به آبشار  وحشی و بسیار دیدنی آدران میرسیم . در این منطقه پرنده های مثل کلاغ نوک سرخ و پرستو و زیرآبروک زندگی می کنند.

آبشار هفت چشمه و آدران

روخانه شور (ابهر رود) یا به گفته بومیان شورکات رودخانه‌ای است فصلی که در شمال اشتهارد از غرب به شرق جریان دارد، تنها رودخانة ناحیه اشتهارد است. این رودخانه از کوههای جنوب غربی آوج‌( استان قزوین) سرچشمه می‌گیرد و پس از مشروب کردن دشتهای ابهر، قزوین، شمال بخش اشتهارد و جنوب ساوجبلاغ به رودخانة کرج می‌پیوندد. این رودخانه به طور پراکنده دارای ماهی گورخری (Aphanius sophiae) می‌باشد و در فصل بهار پرنده هايي چون سليم طوقي، پرستو، اگرت سفيد و عقاب استپي در اين ناحيه رويت  می گردد. در اين منطقه در واقع بر اثر فرسايش رود در ارتفاعات شمالي اشتهارد (ارتفاعات حلقه دره) باتلاق نمكزار به اين قسمت زهكشي مي شود و از اين پس رود شور يك مسير غربي – شرقي را طي كرده است و به علت شيب بسيار كم زمين ، از سرعت اين رود كاسته و عمدتاً در زمين نفوذ مي كند و زمينه ايجاد كوير اشتهارد را باعث مي شود . با عبور رود شور از اين نمكزار بر شوري اين آب افزوده شده و در پل آصف الدوله در نزديكي پليس راه ماهدشت كاملاً شور شده و به طرف جنوب شرقي جريان مي يابد و نهايتاً به حوضه آبريز درياچه مسيله قم مي ريزد

 

رود شور و دریاچه نمک

برداشت از سایت گردش گری( استان البرز


لیلا بازدید : 7 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (0)
www.smskhooneh.blogfa.com









چه خوب است انسان به فکر انسان دیگر است براتون اس ام اس ابراز همدردی گذاشتم با یک اس ام اس دوست فامیل خود رو همدردی کنید باشد که هیچوقت کسی دچار چنین مشکلاتی نشود گرچه مرگ حق موجودات زنده است
 

اس ام اس ابراز همدردی

از درگاه خداوند سبحان برای آن مرحومه غفران و رحمت الهی و برای حضرتعالی و دیگر سوگواران صبر و شکیبایی مسئلت می نمایم .
.
.
.
.
sms ابراز همدردی

کاش آن شب را نمی آمد سحر

کاش گم در راه پیک بد خبر

ای عجب کان شب سحر اما به ما

تیره روزی آمد و شام دگر

دیده پر خون از غم هجران و او

با لب خندان چه آسان بر سفر

ای دریغ از مهربانی های او

دست پر مهر آن کلام پرشکر

غصه ها پنهان به دل بودش ولی

شاد و خرم چهره اش بر رهگذر

در ارزان زان ما بود ای دریغ

گنج پنهان شد به خاک و بی ثمر

تا پدر رفت آن سحر از پیش رو

بی نشان را خاک تیره شد به سر

پیامک ابراز همدردی

.
.
.



امیدروارم از اس ام اس ها لذت برده باشید.      


مشاهده ادامه اس ام اس ها در ادامه مطالب


از اینجا ورود به اس ام اس ابراز همدردي


آدرس این سایت :  www.smskhooneh.blogfa.com



لیلا بازدید : 3 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (0)
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن/ که خواجه خود روش بنده‌پروری دارد

همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند چرا دیر آمدی؟ یعنی چه یعنی تو بادید ۳۰ سال پیش به فکر این کار می‌افتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی.

ما هر وقت جایی گیر می‌کنیم و اصطلاحا دم‌‌مان در تله‌ای کیر می‌کند می‌گوییم خدا. این شعر را استاد من شیخ اکبر برهان ۶۲ سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر می‌خواندند و من هنوز به یاد دارم که:

هر وقت که سرت به درد آید/ نالان شوی و سوی من آیی

چون دردسرت شفا بدادم/ یاغی شوی و دگر نیایی


لیلا بازدید : 5 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (0)

يك دختر خانم زيبا خطاب به رئيس شركت امريكائي ج پ مورگان نامه‌اي بدين مضمون نوشته است:
 
  مي‌خواهم در آنچه اينجا مي‌گويم صادق باشم. من 24 سال دارم. جوان و بسيار زيبا، خوش‌اندام، خوش هیکل، خوش بیان، دارای تحصیلات آکادمیک و مسلط به چند زبان دنیا هستم.
 آرزو دارم با مردي با درآمد سالانه 500 هزار دلار يا بيشتر ازدواج كنم. شايد تصور كنيد كه سطح توقع من بالاست، اما حتي درآمد سالانه يك ميليون دلار در نيويورك هم به طبقه متوسط تعلق دارد.
چه برسد به 500 هزار دلار. خواست من چندان زياد نيست. آیا مردی با درآمد سالانه 500 هزار دلاري وجود دارد؟
آيا شما خودتان ازدواج كرده‌ايد؟ سئوال من اين است كه چه كنم تا با اشخاص ثروتمندي مثل شما ازدواج كنم؟

    چند سئوال ساده دارم:
1- پاتوق جوانان مجرد و پولدار كجاست؟
2- چه گروه سني از مردان به كار من مي‌آيند؟
 3- معيارهاي شما براي انتخاب زن كدامند؟
    امضا، خانم زيبا و خوش آندام
 
 
    و اما جواب مدير شركت مورگان:

 
 نامه شما را با شوق فراوان خواندم. در نظر داشته باشيد كه دختران زيادي هستند كه سوالاتي مشابه شما دارند. اجازه دهيد در مقام يك سرمايه‌گذار حرفه‌اي موقعيت شما را تجزيه و تحليل كنم :
    درآمد سالانه من بيش از 500 هزار دلار است كه با شرط شما همخواني دارد، اما خدا كند كسي فكر نكند كه اكنون با جواب دادن به شما، وقت خودم را تلف مي‌كنم.
از ديد يك تاجر، ازدواج با شما اشتباه است، دليل آن هم خيلي ساده است: آنچه شما در سر داريد مبادله منصفانه "زيبائي" با "پول" است. اما اشكال كار همين جاست: زيبائي شما رفته‌رفته بعد ده سال آرام آرام به کل محو مي‌شود اما پول من، در حالت عادي بعيد است بر باد رود.

 در حقيقت، درآمد من سال به سال بالاتر خواهد رفت اما زيبائي شما نه و چین و چروک و پیری زود رس زنانه جایگزین این زیبائی خواهد گردید و اثری از این جوانی و زیبائی باقی نخواهد ماند.
از نظر علم اقتصاد، من يك "سرمايه رو به رشد" هستم اما شما يك "سرمايه رو به زوال".

 به زبان وال‌استريت، هر تجارتي "موقعيتي" دارد. ازدواج با شما هم چنين موقعيتي خواهد داشت. اگر
ارزش تجارت افت كند عاقلانه آن است كه آن را نگاه نداشت و در اولين فرصت به ديگري واگذار كرد و اين چنين است در مورد ازدواج با شما.

 بنابراین هر آدمي با درآمد سالانه 500 هزار دلار نادان نيست که با شما ازدواج کند به همین دلیل ما فقط با امثال شما قرار مي‌گذاريم اما ازدواج هرگز.

    اما اگر شما علاوه بر جوانی و زیبائی کالایی داشته باشید که مثل سرمایه من رو به رشد باشد و یا حداقل نفع آن از من منقطع نشود  کالاهایی با ارزش مثل "انسانیت، پاکدامنی، شعور، اخلاق، تعهد، صداقت، وفاداری، حمایت، دوست داشتن، عشق و ... " آن وقت احتمالا این معامله برای من هم
سود فراوانی خواهد داشت چون ممکن است من حتی فاقد دارایی هایی با ارزش با مشخصات شما باشم و برای داشتن آنها پول زیادی خرج کنم.  چون بعد چند مدت از ازدواج، بیش از زیبائی، اندام و هیکل،  مواردی که بیان کردم برای زندگی مشترک لازم بوده و من شدیدا به آنها نیاز پیدا خواهم کرد.
 
   در هر حال به شما پيشنهاد مي‌كنم كه قيد ازدواج با آدمهاي ثروتمند را بزنيد. بجاي آن شما خودتان مي‌توانيد با کمی تفکر و تلاش و با داشتن درآمد سالانه 500 هزار دلاري، فرد ثروتمندي شويد. اينطور، شانس شما بيشتر خواهد بود تا آن كه يك پولدار احمق را پيدا كنيد.

    اميدوارم اين پاسخ كمكتان كند.
 
    امضا  رئيس شركت ج پ مورگان


لیلا بازدید : 5 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (0)






........ رؤیای من .........



با امیدی گرم و شادی بخش ، با نگاهی مست و رؤیائی

دخترک افسانه می خواند ، نیمه شب در کنج تنهائی :

بی گمان روزی ز راهی دور ، می رسد شهزاده ای مغرور

می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر

ضربه ی سم ستور باد پیمایش ، می درخشد شعله خورشید

بر فراز تاج زیبایش .

تار و پود جامه اش از زر ،

سینه اش پنهان به زیر رشته هائی از در و گوهر

می کشاند هر زمان همراه خود سوئی

باد .... پرهای کلاهش را ، یا بر آن پیشانی روشن

حلقه ی موی سیاهش را ..

مردمان در گوش هم آهسته می گویند

" آه ... او با این غرور و شوکت و نیرو "

" در جهان یکتاست "

" بی گمان شهزاده ای والاست "

دختران سر می کشند از پشت روزنها

گونه هاشان آتشین از شرم این دیدار

سینه ها لرزان و پر غوغا ، در تپش از شوق یک دیدار

" شاید او خواهان من باشد "

لیک گوئی دیده ی شهزاده ی زیبا

دیده ی مشتاق آنان را نمی بیند

او از این گلزار عطر آگین ، برگ سبزی هم نمی چیند

همچنان آرام و بی تشویش ، می رود شادان به راه خویش

می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر

ضربه ی سم ستور باد پیمایش

مقصد او ... خانه ی دلدار زیبایش

مردمان از یکدیگر آهسته می پرسند

" کیست پس این دختر خوشبخت؟ "

ناگهان در خانه می پیچد صدای در

سوی در گوئی ز شادی می گشایم پر

اوست ... آری ... اوست

" آه ، ای شهزاده ی ، ای محبوب رؤیائی

نیمه شب ها خواب می دیدم که می آیی . "

زیر لب چون کودکی آهسته می خندد

با نگاهی گرم و شوق آلود ، بر نگاهم راه می بندد

" ای دو چشمانت رهی روشن به سوی شهر زیبائی

ای نگاهت باده ای در جام مینائی

آه ، بشتاب ای لبت همرنگ خون لاله ی خوشرنگ صحرائی

ره ، بسی دور است

لیک در پایان این ره ... قصر پر نور است . "

می نهم پا بر رکاب مرکبش خاموش

می خزم در سایه ی آن سینه و آغوش ، می شوم مدهوش .

باز هم آرام و بی تشویش

می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر

ضربه ی سم ستور باد پیمایش

می درخشد شعله ی خورشید ، بر فراز تاج زیبایش .

می کشم همراه او زین شهر غمگین رخت .

 مردمان با دیده ی حیران

زیر لب آهسته می گویند :

" دختر خوشبخت !... "






..... موج .....


تو در چشم من همچو موجی ،

خروشنده و سرکش و ناشکیبا

که هر لحظه ات می کشاند بسوئی ،

نسیم هزار آرزوی فریبا

تو موجی

تو موجی و دریای حسرت مکانت ،

پریشان رنگین افق های فردا

نگاه مه آلود ی دیدگانت

تو دائم به خود در ستیزی ،

تو هرگز نداری سکونی

تو دائم زخود می گریزی ،

تو آن ابر آشفته ی نیلگونی

چه می شد خدایا ......

چه می شد اگر ساحلی دور بودم ؟

شبی با دو بازوی بگشوده خود

تورا می ربودم ... تو را می ربودم ...






..... صدای تنهای شب .....


نیمه شب در دل دهلیز خموش

ضربه ی پائی افکند طنین

 دل من چون دل گلهای بهارپر شد از شبنم لرزان یقین

گفتم این اوست که باز آمده است

جستم از جا و در آئینه ی گیج

بر خود افکندم با شوق نگاه

آه ، لرزید لبانم از عشق

تار شد چهره ی آئینه ز آه

شاید او وهمی را می نگریست

گیسویم درهم و لب هایم خشک

شانه ام عریان در جامه ی خواب

لیک در ظلمت دهلیز خموش

رهگذر هر دم می کرد شتاب

نفسم ناگه در سینه گرفت

گوئی از پنجره ها روح نسیم

دید اندوه من تنها را

تند و بی تاب دویدم سوی در

ضربه ی پاها ، در سینه ی من

چون طنین نی ، در سینه ی دشت

لیک در ظلمت دهلیز خموش

ضربه ی پاها ، لغزید و گذشت باد آواز حزینی سر کرد .....





تو دریایی و من همش فکر آب

همه چی به جز تو سرابه سراب

سر راه دریا نشونی بزار

واسه این دل تنگ خونه خراب

پر از خواهش و التماسه چشام

میخوام هرچی میخوامو از تو بخوام

دلم مثل هر سال حاضر شده

میخوام باهمین دل سراغت بیام

صدای تو از جنس آرامشه

نزار حس آرامشم گم بشه

صدام کن تا قفل دلم باز شه

صدام کن بزار عشق آغاز شه

بازم نقل لیلی و مجنون شده

تو این لحظه ها عشق آسون شده

قراره بازم مهربونی کنی

همه جا پر از عطر بارون شده

نمیدونم این قصه اسمش چیه

ولی عاشقی درد شیرینیه

به جز تو دلم از همه دل برید

خدایا به جز تو امیدم کیه






فرقـے نمـے کند !!


                      بگویم و بدانـے ...!


    یا ...


     نگویم و بدانـے..!


                           فاصله دورت نمی کند ...!!!


                                       در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!


جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد...


              دلـم...!!!





..... هواتو کردم .....


هواتو کردم من ِ حیروون تو این روزا هواتو کردم

دلم میخوادت میخوام بیام تو آسمون دنبالت بگردم

هوایی میشم همون روزا که می بینم هوامو داری

میخوام بدونم تا کی میخوای ببینی و به روم نیاری

دلمو دست تو دادم من ِ دلتنگ احساسی

نمیزاری که تنها شم تو رو من خیلی حساسی

دلمو دست تو دادم دلمو آسمونی کن

همیشه مهربون بودی دوباره مهربونی کن

چه روزا حالمو دیدی چه شبایی که رسیدی

تو صدای دل تنهای منو شنیدی

تو که دردامو میدونی تو که چشمامو میخونی

بده بازم به دل من یه نشونی







....... مرحم ........


از کدوم تبار پاکی

که نظر کرده ی خاکی

نوش دارویی واسه ی دل

مرحم زخم هلاکی

چیه اسمت که تو حرفات

گل استعاره داری

با تموم خستگی هات

طاقت اشاره داری

مثل خورشید میدرخشی

طعم زندگی میبخشی

میون این همه مهتاب

حرمت ستاره داری

چیه اسمت که وجود نازنینت

تک درخت کوه طوره

چه قدی داره دل عشق آفرینت

که نگاهت بی عبوره

چیه اسمت که رقیب آسمونی

شکل ماه مهربونی

از تموم آرزوهای جوونی

تو مگه برام بمونی










به او بگوئید که من تا ابد

در کنارش می مانم

به او بگوئید که همیشه

به یادش هستم

به او بگوئید که فقط

او را می پرستم

به او بگوئید که بدون

حضورش من هم نخواهم ماند

به او بگوئید که تمام

خاطراتم با یاد اوست

به او بگوئید که تمام

آن شبهای بارانی را فدای

چشمانش می کنم

به او بگوئید که قلبم فقط

به عشق و یادش می تپد

به او بگوئید...

بگوئید که

اسیر برق نگاهش شده ام

آری به او بگوئید







لیلا بازدید : 6 سه شنبه 16 مهر 1392 نظرات (0)
                         کوچه هایمان رابه نامشان کردیم

                            که هرگاه به منزلمان رسیدیم

              بدانیم از خون کدام شهیدبه ارامش به خانه رسیدیم


تعداد صفحات : 11

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 112
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 8
  • بازدید کلی : 813